مردی از این که زنش به گربه خانه بیشتر از او توجه می کرد ناراحت بود،
یک روز گربه را برد و چند تا خیابان آن طرف تر ول کرد.
ولی تا به خانه رسید، دید گربه زود تر از اون برگشته خونه، این کار چندین
دفعه تکرار شد و مرد حسابی کلافه شده بود.
بالاخره یک روز گربه را با ماشین گرداند، از چندین پل و رودخانه پارک
و غیره گذشت و بالاخره گربه را در منطقه ای پرت و دور افتاده ول کرد.
آن شب مرد به خانه بر نگشت... آخر شب زنگ زد و به زنش گفت:
اون گربه کره خر خونه هست؟ زنش گفت: آره.
مرد گفت: گوشی رو بده بهش، من گم شدم... ![قهقهه قهقهه](http://www.persianblog.ir/editor/images/smilies/24.gif)
![خنده خنده](http://www.persianblog.ir/editor/images/smilies/21.gif)